روح و خستگی
درمان خستگی جسم ، استراحت است اما درمان روح خسته این نیست.مطمئنا دروازه همه تبادلات روح از مغز و عملکرد مشهود آن که اندیشیدن است نشات میگیرد
پس خسته شدن روح ناشی از حجم اندیشه های به بن بست رسیده یا اندیشه هایی است که برای نهایت آن هدف مشخص و قاطعی وجود ندارد و این به تنهایی می تواند عاملی برای رسیدن روح به سطح خستگی باشد.
گاهی اندیشه های بی هدف با وجود کوچکترین انگیزه که امیدی هرچند کوچک را ایجاد کند ،جانی دوباره میگیرند و باز شدن بن بست حتی فقط در یک مسیر فکری به رفع خستگی روح منجر خواهد شد.اینکه قدرت امید بخشی یک انگیزه در چه اندازه ای خواهد بود کاملا متناسب با سطح ادراک و شناخت فرد از زندگی و محیط پیرامون خود است که با نگاه و ایدئولوژی خودرشد یافته اش ،بهره وری متفاوتی از هر انگیزه خواهد نمود.
شاید این تعریف درست نباشد اما روح صرف نظر از ماهیت حقیقی ای که دارد ، یک واسط متعادل کننده میان قوی فکری و قوی جسمی ما می باشد.
هرگونه تغییر در روح منجر به واکنشهای جسمانی خواهد بود و معمولا در بیشتر مواقع در صورتی که شما دچار خستگی روح باشید ،هیچکس آنرا نه میبیند و نه درک خواهد کرد چراکه شاید سطح خستگی روحی شما به اندازه ای نرسیده باشد که نمود فیزیکی آن در جسم شما نمایان شده باشداما خود به آن آگاه هستید و میدانید که وجود دارد.
شاید انتظار داشته باشیم کسی ما را و خستگی ما را ببیند اما به عنوان یک درس باید آموخت که هرگز کسی به روح ما نگاه نمیکند.
شاید همین که کسی به روی ما نگاه کند را باید غنیمت شمرد و روح را به حال خود باید رها کرد.