تمثیلی از عشق
دوشنبه, ۸ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۳۴ ق.ظ
روزی مجنون از سجاده شخصی عبور می کرد.
مرد نماز را شکست و گفت: مردک! درحال رازو نیاز باخدا
بودم. تو چگونه این رشته را بریدی؟
مجنون لبخندی زد و گفت: عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم و تو عاشق خدایی و مرا دیدی!